oOoOoOoOoOoO
درد یعنى به کسى دل بدهى او ندهد
عشق را از سٓراخلاص دهى او ندهد
عین دیوانگى و زیره به کرمان بردن
که همه دار و ندارت بدهى او ندهد
oOoOoOoOoOoO
ناشناس
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
* ناشناس *